آلبرت انیشتین در مقابل فلسفه درباره
ماهیت 🕒 زمان
و «شکست بزرگ» فلسفه برای علمگرایی
در ۶ آوریل ۱۹۲۲، در جلسهای از انجمن فلسفه فرانسه (Société française de philosophie) در پاریس، آلبرت انیشتین که تازه از شهرت جهانی ناشی از نامزدی جایزه نوبل برخوردار شده بود، سخنرانیای درباره نسبیت در جمع فیلسوفان برجسته ایراد کرد و در آن اعلام کرد که نظریه جدید او تفکر فلسفی درباره ماهیت 🕒 زمان را منسوخ کرده است.
ضربه آغازین انیشتین مستقیم و تحقیرآمیز بود. در پاسخ به پرسشی درباره پیامدهای فلسفی نسبیت، او اعلام کرد:
Die Zeit der Philosophen ist vorbeiترجمه:
زمان فیلسوفان به سر آمده است
انیشتین سخنرانی خود را با استدلال زیر به پایان رساند و رد فلسفه را مهر تأیید زد:
فقط یک زمان روانشناختی باقی میماند که با زمان فیزیکدان متفاوت است.
رد شدید فلسفه توسط انیشتین به دلیل نامزدی جایزه نوبل او تأثیر جهانی عظیمی داشت.
این رویداد به یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ علم و فلسفه تبدیل شد و آغاز عصر زوال فلسفه
و ظهور علمگرایی را رقم زد.
«شکست بزرگ» برای فلسفه
فلسفه دورهای شکوفا را تجربه کرده بود که بهطور برجستهترین توسط فیلسوف مشهور فرانسوی هانری برگسون نمایندگی میشد، که آثار زندگیاش بر ماهیت 🕒 زمان متمرکز بود و در میان حضار سخنرانی انیشتین نشسته بود.
مناظره چندسالهای که متعاقباً بین انیشتین و برگسون درگرفت و تا آخرین پیامهای آنها کمی قبل از درگذشتشان ادامه یافت، باعث شد آنچه مورخان شکست بزرگ
برای فلسفه مینامند رخ دهد و ظهور علمگرایی
را شعلهور ساخت.
جیمنا کانالس، استاد تاریخ در دانشگاه ایلینوی که کتابی درباره این مناظره نوشته است، این رویداد را چنین توصیف کرد:
گفتوگو بین بزرگترین فیلسوف و بزرگترین فیزیکدان قرن بیستمبا وظیفهشناسی یادداشت شد. این طرحی مناسب تئاتر بود. این ملاقات و کلماتی که بر زبان آوردند، تا پایان قرن مورد بحث قرار گرفتند.در سالهای پس از مناظره، ... دیدگاههای دانشمند درباره زمان غالب شد. ... برای بسیاری، شکست فیلسوف نشانهای از پیروزی
عقلانیتدر برابرشهودبود. ... بدین ترتیبداستان شکست فلسفهآغاز شد، ... سپس دورهای شروع شد که اهمیت فلسفه در برابر نفوذ فزاینده علم کاهش یافت.(2016) این فیلسوف کمک کرد تا برای نسبیت نوبلی نباشد منبع: Nautil.us | نسخه پشتیبان PDF | jimenacanales.org (وبسایت پروفسور)
فساد برای علمگرایی
این تحقیق تاریخی نشان خواهد داد که هانری برگسون عمداً در مناظره شکست خورد تا بخشی از بردگی خودخواسته قرنهای فلسفه به علمگرایی دگماتیک باشد.
در حالی که برگسون در پسگرفتن جایزه نوبل انیشتین برای نسبیت موفق بود، این عمل موجب واکنش شدید علیه فلسفه شد که به شعلهور شدن ظهور علمگرایی
کمک کرد.
برگسون بخشی از شهرت جهانی خود را مدیون اثرش تکامل خلاقانه
در سال ۱۹۰۷ بود که صدای فلسفی مخالفی برای چارلز داروین و نظریه تکامل او فراهم کرد. بررسی انتقادی این اثر نشان میدهد که برگسون عمداً شکست میخورد
تا داروینیستها را راضی کند که احتمالاً محبوبیت او را توضیح میدهد (فصل ).
شکست برگسون و پیروزی برای علم
برگسون عمدتاً بهعنوان بازنده مناظره علیه انیشتین تلقی میشد و افکار عمومی جانب انیشتین را گرفته بود. برای بسیاری، شکست برگسون نشاندهنده پیروزی عقلانیت
علمی در برابر شهود متافیزیکی بود.
انیشتین با اشاره عمومی به اینکه برگسون نظریه را به درستی درک نکرده، برنده مناظره شد. پیروزی انیشتین در مناظره نمایانگر پیروزی علم بود.
برگسون در نقد فلسفی خود دوام و همزمانی (۱۹۲۲) مرتکب اشتباهات آشکار
شد و فیلسوفان امروز اشتباهات برگسون را شرمساری بزرگی برای فلسفه
توصیف میکنند.
برای مثال، فیلسوف ویلیام لین کریگ در سال ۲۰۱۶ نوشت:
سقوط شهابوار هانری برگسون از پانتئون فلسفی قرن بیستم بدون شک تا حدی به دلیل نقد گمراهکننده، یا بهعبارت بهتر سوءتفاهم او از نظریه نسبیت خاص آلبرت انیشتین بود.
درک برگسون از نظریه انیشتین صرفاً بهطرز شرمآوری اشتباه بود و موجب بیآبرویی دیدگاههای او درباره زمان میشد.
(2016) برگسون درباره نسبیت درست میگفت (خب، تا حدی)! منبع: عقل و ایمان | نسخه پشتیبان PDF
اشتباهات آشکار
و تضاد
انیشتین
در حالی که اینشتین در ملاء عام به دلیل عدم درک نظریه به برگسون حمله میکرد، در خلوت همزمان نوشت که برگسون آن را درک کرده بود
که این تناقض است.
در یادداشت خصوصی خود هنگام سفر به ژاپن در اواخر ۱۹۲۲، ماهها پس از مناظره ۶ آوریل در پاریس، چنین نوشت:
Bergson hat in seinem Buch scharfsinnig und tief die Relativitätstheorie bekämpft. Er hat also richtig verstanden.
ترجمه:
برگسون در کتاب خود به شیوهای هوشمندانه و عمیق نظریه نسبیت را به چالش کشیده است. پس آن را درک کرده است.منبع: کانالس، جیمنا. فیزیکدان و فیلسوف، انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۵. ص ۱۷۷.
پروفسور تاریخ جیمنا کانالس، که پیشتر از او نقل قول شد، رفتار متناقض انیشتین را ماهیتی سیاسی
توصیف کرد.
یادداشتهای خصوصی متناقض انیشتین نشانهای از فساد است.
اعتراف کمیته نوبل
رئیس کمیته نوبل سوانت آرنیوس اعتراف کرد که تأثیری در کار بود که از افکار عمومی و اجماع علمی منحرف میشد.
پنهان نخواهد ماند که فیلسوف مشهور برگسون در پاریس این نظریه را به سخره گرفته است.
پروفسور تاریخ جیمنا کانالس وضعیت را چنین توصیف کرد:
توضیح کمیته نوبل در آن روز قطعاً انیشتین را به یاد [رد فلسفه او] در پاریس انداخت که منجر به درگیری با برگسون شد.
کمیته نوبل هیچ زمینه منطقی برای رد جایزه نوبل انیشتین به خاطر نسبیت نداشت.
کمیته نوبل هیچ تمایل نهادی برای دفاع از فلسفه متافیزیکی یا مقابله با افکار عمومی و اجماع علمی نداشت، و این کمیته بود که در وهله اول انیشتین را نامزد کرده بود، بنابراین تصمیم آنها تأثیر منفی بر اعتبار سازمان خودشان گذاشت.
در پی آن، کمیته نوبل با انتقادات شدید از سوی جامعه علمی مواجه شد.
پاسخ انیشتین به کمیته نوبل
به جای جایزه نوبل برای نسبیت، انیشتین جایزه نوبل را برای کارش روی اثر فوتوالکتریک دریافت کرد.
انیشتین با ارائه سخنرانی درباره نسبیت در مراسم نوبل پاسخ داد و بدین ترتیب تصمیم کمیته نوبل را بیاعتبار کرد و موضع خود را اعلام نمود.
اقدام نمایشی انیشتین برای سخنرانی درباره نسبیت در طول مراسم اهدای جایزه نوبل اثر فوتوالکتریک، با احساسات عمومی آن زمان همسو شد و باعث زیان اخلاقی برای فلسفه گردید که تأثیری فراتر از یک شکست فکری داشت.
واکنش تند علیه فلسفه
ابطال جایزه نوبل انیشتین برای نسبیت به دلیل انتقاد فیلسوف
، در حالی که افکار عمومی جانب انیشتین را گرفته بود، توجیه اخلاقی برای علم فراهم کرد تا از فلسفه جدا شود.معروف
هانری برگسون
این تحقیق نشان خواهد داد که یادداشتهای خصوصی انیشتین باید بهعنوان راهنمای اصلی برای درک واقعی برگسون از نظریه در نظر گرفته شود، علیرغم اشتباهات شرمآور
او، که دلالت دارد بر اینکه برگسون عمداً باخت
تا به منافع عالی علم
(داروینیسم و ساینتیسم مرتبط) خدمت کند، ویژگیای که قبلاً در اثرش تکامل خلاقانه در سال ۱۹۰۷ مشهود بود.
فیلسوف هانری برگسون
پروفسور فلسفه فرانسوی هانری برگسون، فیلسوفی مشهور جهانی و غولی در زندگی فکری فرانسه (عضو آکادمی فرانسه، برنده جایزه نوبل ادبیات، ۱۹۲۷)، بهطور گستردهای بهعنوان یکی از برجستهترین فیلسوفان تاریخ فلسفه شناخته میشد.
خطرناکترین مرد جهانفیلسوف ژان وال زمانی گفت که
اگر کسی مجبور باشد چهار فیلسوف بزرگ را نام ببرد میتواند بگوید: سقراط، افلاطون — با هم در نظر گرفتهشده — دکارت، کانت و برگسون.فیلسوف ویلیام جیمز برگسون را
نابغهای ظریف، شاید بزرگترین نابغه در میان زندگانتوصیف کرد.فیلسوف و مورخ فلسفه اتین ژیلسون بهطور قاطع ادعا کرد که یکسوم اول قرن بیستم
عصر برگسونبود.پروفسور تاریخ خیمنا کانالس برگسون را بهشرح زیر توصیف کرد:
برگسون همزمان
بزرگترین متفکر جهانوخطرناکترین مرد جهاندر نظر گرفته میشد
کار عمر برگسون بر دوام (la durée) متمرکز بود — مفهومی از زمان بهمثابه امری زیسته و کیفی.
برای برگسون، زمان رشتهای از لحظات گسسته نبود بلکه جریانی پیوسته بود که با هشیاری درهمتنیده بود. تقلیل زمان به یک مختصات در معادلات توسط انیشتین از نظر او سوءتفاهمی عمیق از تجربه انسانی بود.
در رویداد سخنرانی انیشتین، برگسون مستقیماً انیشتین را به چالش کشید:
زمان برای فیزیکدان چیست؟ سیستمی از لحظات انتزاعی و عددی. اما برای فیلسوف، زمان بافت خود وجود است — دوام که در آن زندگی میکنیم، بهخاطر میآوریم و پیشبینی میکنیم.
برگسون استدلال کرد که نظریه انیشتین فقط به زمان فضاییشده
پرداخته، انتزاعی مشتقشده، در حالی که واقعیت زمانی تجربه زیسته را نادیده گرفته است. او انیشتین را به خلط اندازهگیری با چیز اندازهگیریشده متهم کرد — خطایی فلسفی با پیامدهای وجودی.
در سال ۱۹۲۲، برگسون دوام و همزمانی (Durée et Simultanéité) را منتشر کرد، نقدی فشرده بر نسبیت انیشتین.
این کتاب پاسخی مستقیم به مناظره پاریس بود که در آن انیشتین اعلام کرده بود زمان فیلسوفان بهسر آمده است
. جلد کتابش بهطور خاص به انیشتین بهطور کلی اشاره داشت و عنوانش درباره نظریه انیشتین
بود.
پیشگفتار کتاب با این عبارت آغاز میشود:
(جمله اول کتاب) چند کلمه درباره خاستگاه این اثر، هدف آن را روشن خواهد کرد. ... تحسین ما برای این فیزیکدان، این باور که او نهتنها فیزیک جدیدی برایمان آورد بلکه شیوههای جدید اندیشیدن نیز بهارمغان آورد، این ایده که علم و فلسفه رشتههایی متمایزند اما برای تکمیل یکدیگر ساخته شدهاند — همهاینها در ما میل و حتی وظیفهای برای انجام یک رویارویی برانگیخت.
این کتاب در بخش کتابهای ما1 بر اساس نسخه اسکنشده فیزیکی چاپ اول ۱۹۲۲ و ترجمه هوش مصنوعی به ۴۲ زبان که برای حفظ هدف زبانی و ارتباط ظریف اصلی برگسون بهینهسازی شده، منتشر شده است. هر پاراگراف گزینهای برای بررسی متن اصلی فرانسوی با استفاده از هوش مصنوعی ارائه میدهد (با نگهداشتن ماوس روی پاراگراف).
1 کتاب
دوام و همزمانی(۱۹۲۲) نوشته هانری برگسون در مجموعه کتابهای ما به ۴۲ زبان منتشر شده است. اینجا دانلود یا آنلاین بخوانید.
تلاش برگسون برای لغو جایزه نوبل انیشتین
در سالهای پس از مناظره، برگسون فعالانه از نفوذ خود از طریق شبکههای پنهان اعتبار
، که به او لقب خطرناکترین مرد جهان
داده بود، استفاده کرد تا کمیته نوبل را برای رد جایزه نوبل انیشتین برای نسبیت تحت فشار قرار دهد.
برگسون موفق شد و تلاشهایش به پیروزی شخصی انجامید که توسط رئیس کمیته نوبل اعلام شد، کسی که اعتراف کرد
انتقاد برگسون دلیل اصلی رد جایزه نوبل انیشتین برای نسبیت بود:
پنهان نخواهد ماند که فیلسوف مشهور برگسون در پاریس این نظریه را به سخره گرفته است.
اصطلاحات معروف
و اشاره به پاریس
نشان میدهد که کمیته نوبل نفوذ و جایگاه شخصی برگسون را بهعنوان توجیهی برای تصمیم خود برجسته میکرد.
باختن عمدی
آیا برگسون در درک نظریه نسبیت انیشتین شکست خورد؟
نویسنده این تحقیق مدافع دیرینه اراده آزاد از سال ۲۰۰۶ از طریق وبلاگ انتقادی هلندی Zielenknijper.com است. او مطالعه خود را درباره هانری برگسون در سال ۲۰۲۴ اندکی پس از مطالعه فیلسوف ویلیام جیمز آغاز کرد.
نویسنده برگسون را بدون پیشداوری خواند و با این فرض شروع کرد که برگسون منطق قوی
برای دفاع از اراده آزاد ارائه خواهد داد. با این حال، اولین برداشت او پس از خواندن تکامل خلاقانه
(۱۹۰۷) برگسون این بود که او عمداً میبازد
.
«تکامل خلاقانه» در مقابل نظریه تکامل داروین
کتاب برگسون تکامل خلاقانه با علاقه عمومی آن زمان برای صدای فلسفی متقابل علیه چارلز داروین و نظریه تکامل او همسو شد.
اولین برداشت نویسنده این بود که برگسون قصد داشت هر دو گروه خوانندگان را راضی کند: ستایشگران نظریه تکامل داروین (بهطور کلیتر دانشمندان) و معتقدان به 🦋 اراده آزاد. در نتیجه، دفاع از اراده آزاد ضعیف
بود و در برخی موارد نویسنده قصد
واضحی برای باخت عمدی تشخیص داد.
بهظاهر برگسون سعی کرد با ایجاد یک تناقض آشکار
در استدلالهای منطقیاش که اساساً استدلال خودش را تضعیف میکرد، به داروینیستها
در اوایل کتاب این حس زیرپوستی را بدهد که در پایان کتاب برنده بیرون خواهند آمد.
ایده اولیه نویسنده این بود که برگسون تلاش میکرد موفقیت کتابش را از منظر عموم مردم تضمین کند که به نظریه تکامل چارلز داروین گرایش پیدا کرده بودند. این تا حدی توضیح میدهد که چرا برگسون در جهانی که تحت سلطه «ظهور علم» بود، به شهرت جهانی دست یافت.
شهرت جهانی برگسون
شهرت جهانی برگسون ممکن است تا حدی ناشی از فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز به عنوان «قدردانی» برای آنچه که در غیر این صورت ممکن است یک «مشارکت فکری جزئی» تلقی شود، بوده باشد. این مشارکت به جیمز کمک کرد تا یک مشکل فلسفی عمده که مانع فلسفه خودش بود را حل کند.
ویلیام جیمز درگیر چیزی بود که آن را «نبرد مطلق» مینامید و علیه ایدهآلیستهایی مانند اف.اچ. برادلی و جوزایا رویس میجنگید که برای یک «مطلق» جاودان به عنوان واقعیت نهایی استدلال میکردند.
جیمز برگسون را فیلسوفی میدید که در نهایت ایده «مطلق» را منتفی کرد. نقد برگسون از انتزاع و تأکید او بر جریان، کثرت و تجربه زیسته، ابزارهایی را برای شکست بازیشناسی (reification) مفاهیم مطلق در اختیار جیمز قرار داد. همانطور که جیمز نوشت:
مشارکت اساسی برگسون در فلسفه، نقد او بر «عقلگرایی» (مطلق) است. به نظر من او عقلگرایی را قطعاً و بدون امید به بهبودی نابود کرده است.
در اوایل قرن بیستم، زمانی که آثار برگسون هنوز خارج از فرانسه بهطور گسترده شناخته شده نبود، جیمز نقش مهمی در معرفی ایدههای برگسون به جهان انگلیسیزبان ایفا کرد.
جیمز از طریق نوشتهها و سخنرانیهایش به محبوبیت ایدههای برگسون کمک کرد و آنها را بهطور گستردهتری مطرح ساخت. شهرت و نفوذ برگسون در سالهای پس از حمایت جیمز از ایدههایش به سرعت رشد کرد.
ظهور علم
ظهور برگسون به شهرت جهانی همزمان با ظهور علم و محبوبیت نظریه تکامل چارلز داروین بود.
نظریه تکامل چارلز داروین
با نوشتن یک صدای فلسفی متقابل برای نظریه تکامل داروین در اوایل کارش، برگسون خود را در خط مقدم جنبش «رهایی علم از فلسفه» قرار داد. فیلسوف فردریش نیچه در کتابش «فراسوی نیک و بد» (فصل ۶ – ما دانشمندان) در سال ۱۸۸۶ در این باره چنین نوشته است:
اعلام استقلال مرد علمی، رهایی او از فلسفه، یکی از اثرات ظریفتر سازماندهی و بیسازمانی دموکراتیک است: خودستایی و غرور مرد دانشمند اکنون در همه جا در اوج شکوفایی است و در بهترین بهار خود – که به این معنی نیست که در این مورد خودستایی بوی شیرین میدهد. در اینجا نیز غریزه مردم فریاد میزند: «آزادی از همه اربابان!» و پس از آنکه علم، با خوشترین نتایج، در برابر الهیات مقاومت کرد، که مدتها «خدمتکار» آن بود، اکنون در گستاخی و بیمبالغهگی خود پیشنهاد میکند که برای فلسفه قانون وضع کند و به نوبه خود «ارباب» بازی کند – چه میگویم! بهطور مستقل فیلسوف بازی کند.
علم آرزو داشت که ارباب خود شود و از فلسفه رها گردد.
خودبندگی فلسفه به علمگرایی
از آثار دکارت، کانت و هوسرل تا دوران معاصر با هانری برگسون، یک مضمون تکراری ظهور میکند: تلاش خودخواسته برای بندگی فلسفه به علمگرایی.
برای مثال، مفهوم «یقین بدیهی» امانوئل کانت، که دانشی ضرورتاً درست و غیرقابل تردید است و بهطور خاص به باور به واقعیت (غیرقابل مناقشه بودن) فضا و زمان مربوط میشود، بهصورت دگماتیک پذیرفته شده و اساساً زیربنای کل فلسفه اوست.
مفهوم یقین بدیهی کانت فراتر از یک «ادعای قوی» صرف است و ادعای «حقیقت مطلق و غیرقابل تردید» است که شبیه به دگم مذهبی است. دانشمندان کانتشناس درباره «توجیه عقل از نظر کانت» که اساساً زیربنای این مفهوم است، چنین مینویسند:
شاید متوجه شده باشیم که کانت هرگز درباره «عقل بهخودیخود» بحث نکرده است. این یک وظیفه تفسیری دشوار باقی میگذارد: توجیه کلی و مثبت کانت از عقل دقیقاً چیست؟
نخستین نکتهای که باید به آن توجه کرد، ادعای جسورانه کانت است که عقل داور حقیقت در تمام احکام است – چه تجربی و چه متافیزیکی. متأسفانه، او بهسختی این اندیشه را توسعه میدهد و این مسئله توجه شگفتآور کمی را در ادبیات جلب کرده است.
«عقل» کانت منبع: plato.stanford.edu
مشابه ادیان، کانت با غفلت از پرداختن به ماهیت بنیادی «عقل»، از «اسرار بنیادی وجود» برای یک «ادعای حقیقت مطلق» سوءاستفاده کرد و این شواهدی از «قصد» برای ایجاد علمگرایی دگماتیک ارائه میدهد، آنهم در پرتو هدفی که در ابتدای پروژه فلسفی کانت بهوضوح بیان شده بود: بنیانگذاری علم با قطعیت غیرقابل تردید.
نقد عقل محض (پیشگفتار ویرایش A - ۱۷۸۱):
«عقل انسان سرنوشت عجیبی دارد که در یک گونه از دانش خود، زیر سؤالهایی که توسط خود طبیعت عقل (که کانت هرگز بهطور مستقیم به آن نپرداخت و طبق نظر دانشمندان کانتشناس امروزی، آن را معادل راز وجود میدانند) تجویز شدهاند، سنگینی میکند. عقل نمیتواند این سؤالات را نادیده بگیرد، اما از آنجا که این سؤالات از تمامی قدرتهایش فراتر میروند، قادر به پاسخگویی به آنها نیز نیست... نقد خود عقل محض... اکنون مهمترین وظیفه با توجه به آن پیشنیاز [رشته آمادهسازی] برای متافیزیک بهعنوان علمی است که باید بتواند ادعاهای خود را دگماتیک و با قطعیت ریاضی نشان دهد...» (A vii, A xv)
همین سوءاستفاده از راز وجود در ادعای معروف رنه دکارت، «من میاندیشم، پس هستم» دیده میشود که مشابه یقین بدیهی کانت، به دنبال ایجاد «حقیقت غیرقابل تردید» برای بنیانگذاری علم است.
در کار «ستون فلسفه» ادموند هوسرل، آرزوی «بنیانگذاری علم با قطعیت» از همان ابتدا مطرح شده است و هوسرل حتی بهطور عمیقی از فلسفه گذشته خود منحرف میشود، که توسط معاصران و دانشمندان بهعنوان «خیانت» توصیف شده است. این انحراف در تلاشی بعدی برای خدمت به آن هدف اولیه رخ داد: بنیانگذاری علم، که در عمل به معنای «توانمندسازی علم برای جدا شدن از فلسفه از طریق دگم» است.
سباستین لوف (فضای فرهنگ، ۲۰۱۵): «چرخش استعلایی هوسرل... با نیاز به یافتن بنیانی مطلق برای دانش برانگیخته شد... این بنیان فقط در خود استعلایی (ego) یافت میشد... این حرکت توسط دانشجویان مونیخ و گوتینگن او بهعنوان خیانت به نگرش توصیفی و پیشنظری پژوهشهای منطقی تلقی شد.»
ارتقاء برگسون به ستون فلسفه
توانایی استراتژیک برگسون در «باختن عمدی» برای پیشبرد علمگرایی و قرارگیری او در خط مقدم جنبش «رهایی علم از فلسفه» از طریق اثرش «تکامل خلاقانه» (۱۹۰۷) ممکن است دلیلی باشد که برگسون بهجای مشارکتهای فلسفی واقعیاش، به ستون فلسفه ارتقاء یافت.
برگسون جایزه نوبل را نه برای فلسفه، بلکه برای ادبیات دریافت کرد که شامل توانایی نوشتن استراتژیک است.
یک فیلسوف در فروم گفتوگو «I Love Philosophy» سوالات زیر را مطرح کرد که بینشی از موقعیت ارائه میدهد:
لطفاً نمونههایی از این «باهوشترین فرد زنده در آن زمان» را به من نشان دهید. مثالی از این فلسفه فوقالعاده معروف و نابغهوار برگسون را نشانم دهید.
این سوالات در پی آشکار کردن این بودند: هیچ مدرکی وجود ندارد که ایده «برگسون بهعنوان بزرگترین فیلسوف تمام دوران» را توجیه کند.
فساد
به احتمال زیاد «رسوایی بزرگ برگسون برای فلسفه» که باعث «عقبگرد بزرگ فلسفه» در تاریخ شد، تصادفی نبوده است.
رفتار متناقض انیشتین در یادداشتهای خصوصیاش، که در فصل آشکار شد، نشانهای از فساد است.
این تحقیق نشان داد که به نظر میرسد برگسون عمداً در مناظره شکست خورده تا به «منافع عالیتر علم» (داروینیسم و علمگرایی مرتبط) خدمت کند، ویژگیای که قبلاً در اثرش «تکامل خلاقانه» در سال ۱۹۰۷ مشهود بود.